میترسم، میترسم که دوباره تکرار بشه، مگه میشه دوباره تکرار بشه؟
آره! اگه آدمی به بدشانسی من باشه ممکنه دوباره تکرار بشه!
خدایا فقط خودتو و انصافت! اون همه تلاشهایی که کردم کجا رفت؟ مگه نه اینکه گفتی تو تلاش کن باقیش با من؟ پس کو؟؟؟ اون عدالت کو؟
نیوتون! طبق قانون سومت،اون عکس العمل کو؟؟؟
حقم این نبود! میدانم که میدانی! باشه باز هم سکوت میکنم و تو خودم میریزم!
اون موقع با خودم میگفتم آینده! درست میکنم در آینده! ولی الان شده همون موقع! همون آینده فرا رسید! پاهام میلرزه! میترسم دوباره تلاش کنم و باز سرم به سنگ بخوره! خیلی میترسم!
اون دفعه خودم رو نباختم و گفتم مهم آینده است ولی الان! خدایا الان اگر ببازم میدونی که بدجور میخورم زمین! بد جور به خودم میبازم!
فقط کمک کن! اون نور رو بهم نشون بده! سردرگمم! کمکم کن! مگه نمیگی حواسم به بنده هام هست؟ حواست به منم هست؟ به کار هام هست؟ اصلا حواست به دلم هست؟
گاهی اوقات احساس میکنم تو فقط خدای بقیه هستی!
باشه! خدای بقیه باش! منم یک روز شکایت خداییت رو میکنم :'(
اصلا چرا اینها رو مینویسم اینجا؟ متنفرم از همه چیز و همه کسو همه عالم :|